رانمارو، پسر یکی از سران معروف یاکوزا است. قراره توو یه کشتی ایتالیایی، جشن عروسی بگیره. هر چند این عروسی، تشریفات است و هیچ علاقه یی به عروس نداره و این احساس دو طرفه است. همیشه با دختره دعوا داره، دختره ازش بزرگ تر است. رانمارو علاقه داره همیشه لباس ژاپنی بپوشه، ولی دختره میگه ما الان توو اروپا هستیم و باید مثل اونا لباس بپوشیم. بالاخره شب عروسی فرا می رسه، بعد از مراسم عروسی، وقتی به کابین مشترک شون میرن، دوباره با هم دعوا می کنن و رانمارو کابین رو ترک می کنه و بار کشتی میره. در اون جا با کاپیتان کشتی (یه پسر جوون و خوشگل) آشنا میشه و …