اتمام پخش
رینگاریندو سرزمینیه که با دیوار احاطه شده. دیوار این سرزمین رو میپوشونه، محافظت میکنه، حاصلخیز میکنه و مغزی میکنه. دیوار مثل خدا میمونه و پایه و بنیان رینگاریندوـه. یک روز یه فرد مرموز به اسم «بک اررو» در «اسشا» یکی از روستاهای حومه رینگاریندو پیداش میشه. اون حافظشو از دست داده ولی میگه تنها چیزی که میدونه اینه که از بیرون دیوار اومده. اون برای اینکه حافظشو بدست بیاره قصد داره به بیرون از دیوار بره ولی این عملا نزاعی با خودش بر سر خودشه.