فیلم یک رابطه خانوادگی با کریس کول (زک افرون)، ستاره خودمحور یک سری فیلم ابرقهرمانی الهام گرفته از اساطیر یونان شروع می شود. فیلم هایی که او در آن بازی می کند مزخرف هستند و او می داند که مزخرف هستند، اما پول زیادی برای او به ارمغان می آورند و او را در کانون توجه نگه می دارند، بنابراین او برای هر فیلم دنباله ای که به سراغش می آید قرارداد می بندد. با این حال، فیلمنامه آخرین پروژه آنقدر بد به نظر می رسد که حتی او هم شروع به نگرانی کرده است؛ اضطرابی که تقریباً باعث می شود به طور کامل به دستیار طولانی مدت خود، زارا (جوی کینگ) با عصبانیت بتازد. از طرفی با مادر زارا آشنا می شویم، نویسنده مشهوری به نام بروک هاروود (نیکول کیدمن) که جنبه زیباتر کریس را به تصویر می کشد. آنها به طور اتفاقی همدیگر را ملاقات می کنند و پس از چند ساعت گفتگو و زدن تکیلا، با هم به رختخواب می روند.
کینگ در نقش زارای متزلزل اما مصمم، یک اجرای دوست داشتنی ارائه می دهد. چه او در حال دویدن در یک کار مبهم برای کریس باشد یا با بهترین دوستش یوگنی (لیزا کوشی) یکدیگر را مسخره کنند، او همیشه القا می کند یک فرد واقعی است. در مقابل، افرون در حالت تقلید از خود، کاملاً به نقش آفرینی می پردازد و به طرز جالبی این کار را می کند، اما فیلم A Family Affair هرگز این شخصیت را با شخصیتی شیرین و متفکر که بعداً مشخص شود هست، نشان نمی دهد. طبیعتاً، زارا به طرز آشکاری وارد رابطه آن ها می شود و بقیه فیلم لاگراونیز، همانطور که کری سولومون نوشته است، با سه نفر آن ها می گذرد که سعی می کنند در این پویایی سه جانبه جدید و ناخوشایند حرکت کنند. در حالی که همه اینها مانند سکوی پرشی برای شوخی های پرخاشگرانه به نظر می رسد، فیلم A Family Affair در واقع چیزی بسیار ملایم تر در ذهن دارد. هیچ شخصیت جانبی دیوانه ای، هیچ مجموعه ضد و نقیضی و هیچ نمایشی از اهمال کاری وجود ندارد، جدای از یک بازی ناخوشایند که کینگ با سرسختی ارائه می کند. در عوض، فیلم عمدتاً مجموعه ای از گفتگوهای صمیمانه درباره امیدها، ترس ها و ناامنی های هر شخصیت است.