مایک مک کنا (مارک والبرگ)، یک کارگر ساختمانی از نیوجرسی، یک روز غروب غافلگیر می شود: عشق سابق دبیرستانش، روکسان هال (هالی بری)، که 25 سال است او را ندیده است، به بار محلی او می آید و مایک او را می شناسد و شروع به معاشقه با او می کند. این دو مانند زمان های قدیم به خوبی کنار می آیند و با موتورسیکلت به مکانی دورافتاده می روند و مایک مطمئن است: رکسان از این دیدار راضی است و می خواهد با او بخوابد. اما در عوض به او آمپول بیهوشی می زند و او چند ساعت بعد در لندن، هزاران کیلومتر دورتر از خواب بیدار می شود. در آنجا روکسان برای او فاش می کند که برای یک سرویس مخفی به نام «اتحادیه» کار می کند که او و رئیسش تام برنان می خواهند او را به عنوان یک مامور جدید استخدام کنند، زیرا او قابل اعتماد است و در محافل جاسوسی کاملاً ناشناخته است. پس از مدتی آموزش، مایک در واقع به یک ماموریت در جنوب اروپا می رود، مأموریتی که مایک را به سر حدِ محدودیت های خود می رساند.
با بازی در نقش عاشقان سابق که برای نجات جهان با هم متحد می شوند، مارک والبرگ و هالی بری ارتباطی شیمیایی با هم ایجاد می کنند، اما فیلم فاقد شخصیتی است که بتواند آن دو را به دردسر بیاندازد. این یک فانتزی مهیج برای برآوردن آرزوها از بخش خدمات نتفلیکس است و فیلم اتحادیه در واقع داستان یک دیدار مجدد بین مایک و رکسان در پس زمینه ای بحرانی است که بارها در فیلم های جاسوسی اخیر دیده ایم. برای والبرگ، آرزوی مورد بحث این است که بخواهد جیمز باند باشد، که هرگز برای یک آمریکایی متولد دورچستر اتفاق نخواهد افتاد و فانتزی فیلم جایی اتفاق می افتد که دختر سابق او، هالی بری به خدمت گرفته شده است، آن هم با عجیب ترین مدل موی خود که یک مدل انیمه ای پیکسی است که در آن یک طرف سر تراشیده شده است. البته باز هم، این فیلمی با بازی والبرگ است و اگرچه داستان خیلی جالب نیست، اما در واقع فیلم بدی هم نیست.