این فیلم با الهام از داستان های وحشتناک واقعی در ایندیانا، داستانی از مادر مجرد ایبونی را روایت می کند که برای محافظت از خانواده اش در برابر تاریکی در خانه جدیدشان در پیتسبورگ مبارزه می کند. نبرد ایبونی ناخواسته به مبارزه با نیروهای انسانی نیز تبدیل می شود، زیرا شیاطین در داخل و خارج از دیوارهای خانه کمین می کنند. در مرکز فیلم، زنان قوی و در عین حال مشکل داری قرار دارند که خانواده ایبونی را تشکیل می دهند. آندرا دی صاحب نقش ایبونی است و التهابی خام را برای مادری که بیش از حد کار کرده است به ارمغان می آورد. او همه چیز را برای مراقبت از بچه هایش می دهد، حتی وقتی دنیا روی دوش او سنگینی می کند. گلن کلوز به عنوان آلبرتا، مادر مداخله گر ایبونی است که از سرطان بهبود می یابد. رابطه آنها پیچیده است، آنهم با سوء استفاده هایی که در گذشته انجام شده است. این دو نفر با هم درگیر هستند. فرزندان او هر کدام اضطراب و استرس مخصوص به خودشان را دارند. یک مددکار اجتماعی که به انجام وظایف ایبونی شک دارد، این خانواده را تحت نظر دارد.
در حالی که این فیلم شامل فعالیت های دنیوی است، به نظر می رسد دانیلز بیشتر درگیر کشف مشکلات واقعی خانواده ایبونی است. آسیب های نسلی ناشی از سال ها نژادپرستی و سوء استفاده، زخم های عمیقی بر جای گذاشته، با تأثیراتی که در شخصیت ها طنین انداز می شوند. ما این را در اوایل فیلم از طریق روابط پرتنش بین ایبونی و مادرش آلبرتا میبینیم که محصول تجربیات متفاوت آنها به عنوان زنان سیاهپوست است. کارگردان مشهور لی دنیلز با فیلم The Deliverance شما را مجذوب خود می کند. دیوید کوگشال و الیجا باینوم، فیلمنامه نویس با اقتباس از وقایع واقعی و با حضور یک سری بازیگر برجسته به رهبری آندرا دی، به دنیلز برای زنده کردن این داستان می پیوندند. طرفداران آثار دانیلز میدانند که او در گرفتن بازی فوقالعاده از بازیگران برتری دارد و این امر در فیلم The Deliverance ادامه دارد. تصویر خام و زنده دی از ایبونی، فیلم را به طرز جذابی به تصویر می کشد، در حالی که گلن کلوز و مونیک به همکاری با دنیلز پیروزی های گذشته شان را بازنگری می کنند.