درام بیسبالی You Gotta Believe داستان واقعی استقامت در برابر شانس را روایت می کند. در این فیلم با بابی رتلیف، مربی تیم لیگ کوچک وست ساید که عملکرد ضعیفی دارد، آشنا می شویم. اشتیاق بابی این است که بچه های تیم خودشان را باور کنند، حتی زمانی که هیچ کس دیگری آنها را باور ندارد. اما یک سرطان تکان دهنده تهدید می کند که فصل را از مسیر خارج کند و بابی را برای همیشه از بیسبال کنار بگذارد. جان کلی، بهترین دوست و دستیار مربی بابی، برای حمایت از بابی و تیم به میدان می آید. اما قلب جان واقعاً در این بازی نبوده است، زیرا حواس او با یک حرفه حقوقی پرفشار پرت شده است. همه چیز وقتی تغییر می کند که بحران سلامتی بابی همه چیز را در برجسته می کند و در حالی که مربی آنها برای جانش می جنگد، جون و بازیکنان خود را برای ادای احترام به مربی بیمارشان وقف بیسبال می کنند. آنچه در ادامه می آید سفری بر خلاف شانس است که حتی برای امیدوارترین هواداران غیرممکن به نظر می رسد. با وجود همه اینها، پیام اصلی بابی برای استقامت در مواجهه با ناملایمات، تیم را قدرتمند می کند.
با وجود برخی اشتباهات، فیلم باید باور داشته باشی تا حد زیادی به اهداف خود یعنی ساختن یک داستان واقعی نشاط آور درباره پشتکار و روحیه جامعه عمل می کند. عیب های فیلم نیز در مقابل پس زمینه ای که قلب لیگ کوچک و انعطاف پذیری روح انسان را جشن می گیرد، قابل بخشش است. تای رابرتز کارگردان می خواسته که یک داستان قابل توجه جامعه ی کوچکی را به اشتراک بگذارد که در مواجهه با ناملایمات گرد هم آمده اند. حتی در صحنه های ناشیانه، جوهر اجتماع، عشق و پشتکار قوی می زند.