داستان فیلم در دهه 1950 آمریکا اتفاق می افتد، زمانی که آژانس دولتی فراطبیعی معروف به دفتر تحقیقات و دفاع ماوراء الطبیعه در حال انتقال یک موجود عنکبوتی خطرناک با قطار است. پسر جهنمی و بابی جو سونگ وظیفه تحویل سالم عنکبوت عجیب و غریب را بر عهده دارند. در طول سفر، عنکبوت فرار می کند و باعث هرج و مرج در قطار می شود. یک تصادف عجیب پسر جهنمی و بابی جو را در صحرایی دورافتاده در آپالاشیا به دام انداخته است. در جستجوی کمک، این زوج با مردی محلی به نام تام فرل روبرو می شوند که اخیراً از جنگ بازگشته است. او آنها را به جامعه ای منزوی که آن را خانه می نامد می برد. در آنجا، پسر جهنمی و بابی متوجه می شوند که شهر توسط نیروهای تاریک ماوراء طبیعی تسخیر شده است. تام به دنبال نجات عشق سابق خود، کورا فیشر است، که اکنون به نظر می رسد تحت تأثیر جادوهای بدخواهانه قرار گرفته است. منبع نفرین یک انسان کج رو است، موجودی شوم که مردم را تحت سلطه خود نگه می دارد.
این فیلم در هدف منحصر به فرد خود یعنی ارج نهادن به داستان مایک میگنولا برای طرفداران قدیمی اش موفق می شود. مکان های عجیب و غریب و بازیگران متعهد، تجربه ای همه جانبه و ترسناک را ایجاد می کنند، البته تجربه ای که احترام به مخاطب را بر ارزش سرگرمی جمعیت انبوه ترجیح می دهد. با احترام به اهداف فروتنانه اش، این ادیسه محلی، یک فیلم قابل توجه را در مورد شیاطین ارائه می کند. این فیلم در بازگشت پسر جهنمی به ریشه های کمیک خود، به خاطر اقتباس وفادارانه اش به منبع بسیار برجسته است اما به عنوان یک فیلم مستقل دچار لغزش می شود اما به عنوان یک بازآفرینی ناب از دیدگاه مایک میگنولا، شایسته تحسین است.