در پی مرگ نابهنگام پدرش، پسر جوانی به نام آیزاک در خلوتی ترسناک در یک املاک روستایی گسترده با نامادری تازه بیوه شده اش رها می شود. نامادری او در تلاش برای انجام وظیفه طاقت فرسا مادر بودن، افسرده می شود و پیوند شکننده آنها را در خطر فروپاشی قرار می دهد. در میان تنش فزاینده، پسر شروع به شنیدن صداهای ناراحت کننده ای می کند که در راهروها طنین انداز می شوند و به زودی با حضور موجودی عجیب و غریب که شباهت آزاردهنده و آشنایی به پدر مرحومش دارد، تسخیر می شود. از آنجا که هشدارهای پسر به عنوان تخیل یک کودک غمگین نادیده گرفته می شود، آن موجودیت شوم کنترل خود را بر زندگی در حال فروپاشی آنها تنگ و تنگتر می کند.
اندوه منزوی آیزاک و لورا را شاهد خواهیم بود. پس از تشییع جنازه، با عقب نشینی بیشتر به حومه شهر، خانه بزرگ و تاریک آنها به هزارتویی اجتناب ناپذیر از خاطرات و حسرت تبدیل می شود. کارگردان از طریق نماهای دقیق از راهروهای غم انگیز و راه پله ها تنگ، خانه را به شخصیت ناراحت کننده دیگری تبدیل می کند و فضای خفقان را تقویت می کند. در همین حال، کارگردان حتی در ژست های کوچک بازیگران اصلی روپرت ترنبول و جولیا براون که ویرانی کنار رفته آیزاک و آرامش متلاشی کننده لورا را با ظرافت های دلخراش به تصویر می کشند، جذابیت پیدا می کند. اجراها و صحنه با هم ما را به سمت حالات احساسی شکسته شخصیت ها قبل از شروع وحشت می کشاند و باعث می شود که وحشت و ترس آن ها تا حد زیادی واقعی به نظر برسند، زیرا رویدادهای غیرممکن شروع به ظهور می کنند. تماشای سر بابا به عنوان فیلمی که طرفداران این ژانر اغلب از آن بازدید می کنند، به عنوان یک فیلم خوب توصیه می شود.