این فیلم روایتگر داستان دوستی دور از ذهن بین یک تعمیرکار پیر ژولیده، اریک (بیو بریجز) و اسکار نه ساله (میگل گابریل) است که قادر به صحبت کردن نیست. اسکار و مادر بیوه سخت کوشش، اوِلین (جسیکا پارکر کندی) به تازگی به شهر نقل مکان کرده اند و اسکار هرگز از دوربین فیلم قدیمی پدرش دور نمی شود. تنها مسئله ای که وجود دارد این است که دوربین خراب است. اسکار که توسط بچه های محلی در خیابان مورد آزار و اذیت قرار می گیرد، با اریک دوست می شود و اریک دوربینش را تعمیر می کند و به اسکار چیزهایی بیشتر از عکاسی می آموزد. پس زمینه ی فیلم، مبارزه ای آشنا بین ماهیگیران محلی است که ناامیدانه تلاش می کنند تا رزق و روزی خود را حفظ کنند و یک توسعه دهنده حریص که قصد دارد از هتل و آپارتمان های جدید مقابل اقیانوس پول کسب کند. خطوط کشیده شده و شهر از هم جدا می شود. در همین حال، اسکار در حال گرفتن عکس از محله است و موفق می شود جنبه پنهان مردم شهر را به تصویر بکشد: همدلی و درد آنها را، شادی و دوستی آنها را.
این درام عاشقانه انسانی حول محور اسکار 9 ساله لال می چرخد که توسط همسالانش مورد آزار و اذیت قرار می گیرد تا اینکه دوستی با یک تعمیرکار دوربین قدیمی که صاحب یک فروشگاه دوربین است، پدیدار می شود. او را بو بریجز در نقش اریک بازی می کند که پسرش را از دست داده و پسرش را در وجود اسکار می بیند. با آموزش عکاسی با همان دوربین پدر بچه، این جوان یاد می گیرد که به خود احترام بگذارد و فرصتی برای ساختن چیزی از خودش پیدا می کند. این یک فیلم خوب است در مورد اینکه چطور هم بچه و هم پیرمرد در حال بهبودی از گذشته غم انگیزی هستند که گرفتار آن بوده اند و راهی برای ادامه زندگی پیدا می کنند. این مسئله باید برای کسانی که به دنبال فیلمی امن هستند که نشان دهد چقدر مهم است که یک کودک را راهنمایی کنند، جذاب باشد.