10
/
6.6
پسر کشاورزی که عدهای او را سادهلوح میخوانند با تانکردی ، پسری نجیبزاده که توسط آرزوها و تصوراتش نفرین شده است ، میباشد. آنها در روستایی دورافتاده تحت سلطهی آلفونسینا زندگی میکنند. این دوستی تا اندازهای برای لازارو ارزشمند میشود که بعد از مدتی برای یافتن تانکردی پا به شهر میگذارد. جایی که او مثل یک قطعه از گذشته است که در دنیای مدرن گم شده است و…