این داستان در محله های پر جنب و جوش جنوب لندن می گذرد. مایکل یک راننده ترابری است که مسئولیت هایش را انجام می دهد. سابرینا به عنوان پرستار سخت کار می کند و آندره یک کلاهبردار سابق است که سعی می کند در زندگی خود بهتر عمل کند. آنها تا زمانی که اتفاقات عجیبی رخ ندهد، متوجه نمی شوند که با هم ارتباط دارند. مایکل پس از یک تصادف تکان دهنده، کشف شگفت انگیزی در مورد استعدادهای در حال ظهور خود می کند. همانطور که اسرار آشکار می شود، می آموزیم که این قدرت ها رویدادهایی مجزا نیستند. اما مایکل علاقه ای به تبدیل شدن به یک ابرقهرمان ندارد. او فقط می خواهد به افرادی که به آنها اهمیت می دهد کمک کند. در مواجهه با یک اتفاق شوم، او به دنبال هم نوعانی می گردد که ممکن است موهبت های او را داشته باشند.
به لطف کاهش سریع و شدید کیفیت و جذابیت MCU، به راحتی می توان باور کرد که داستان های ابرقهرمانی روزهای خود را سپری کرده اند. اما آیا سریال سوپاسل چیزی برای بالابردن محبوبیت ژانر ابرقهرمانی دارد؟ سریالِ کارگردان رپمن در نتفلیکس ریشه در خیابان های لندن جنوبی دارد، اما انگشت اتهام آن بر نبض سرگرمی های معاصر است و از چارچوب ابرقدرت ها برای روایت داستانی بسیار خاص درباره تجربه سیاه پوستان بریتانیایی استفاده می کند که در شش قسمت واقعاً جذاب ارائه شده است. وقتی صحبت از دنیای مارول شد، رویکرد بسیار آسان آن فرنچایز بزرگ تا حد زیادی یک برداشت کمتر جالب از ابرقهرمان ها را رایج کرده است، جایی که تمام زیرمتن بالقوه با شوخی های مضحک و خنده دار گرافیکی جایگزین می شود. ما اکنون به ابرقهرمانان عادت کرده ایم. ما داستان های اورجینال و اصلی را دیده ایم، با هر تبه کاری آشنا شده ایم و می دانیم که کار به کجا ختم می شود و سریال Supacell در بیشتر موارد با آنها مشترک است. صحنه های اولیه ای از افراد عادی وجود دارد که اغلب به طور ناگهانی کشف می کنند که دارای قدرتی هستند که قبلاً نمی دانستند. نامرئی شدن یا قدرت فوق العاده یا تله پاتی یا هر چیز دیگری. و آن ها به شکلی که شما انتظار دارید به آن واکنش نشان می دهند.