چا سو هیوک تنها روی بقای خود متمرکز است، آن هم بدون اینکه هیچ هدف بزرگی در سرش بپروراند. او دوباره با لی یون دایی که با او بسیار صمیمی بود، متحد می شود. یون دایی با دوست دخترش زندگی می کرده اما حالا جایی برای رفتن ندارد. آنها در نهایت با هم زندگی می کنند.
یکی دیگر از بی ال های کره ای خوب که به شیوه ای مبهم ایده های جالب بسیاری را ارائه می دهد و درها را برای بازتاب های شخصی باز می کند. ما از زندگی چه می خواهیم؟ چگونه می توانیم به آن برسیم؟ آیا می توانیم کسی را مجبور کنیم یا زمان بندی باید درست باشد؟ ما به اندازه کافی شاهد گذشته و حال لی یون دایی و چا سو هیوک هستیم تا بفهمیم چرا آنها در رنج هستند و چرا بیرون آمدن از دور باطل بدبختی سخت است. لی یون دایی ممکن است فرار کرده باشد، اما هیچ هدفی ندارد. چا سو هیوک مسیر را دارد، اما نمی داند چگونه فرار کند. به شخصه، سو هیون را جالب تر دیدم. جوری که در محیطی مسموم گرفتار شده بود، نمی دانست چگونه از مسئولیتی که از ابتدا بر عهده او نبوده، دست بردارد. این واقعاً دلخراش، اما قابل درک و قابل ربط است. این سریال درباره تلاش برای مقابله با بیش از توان خود، همیشه تظاهر کردن به خوب بودن و قوی بودن است. از سوی دیگر، یون دای موفق می شود نارضایتی خود را به زبان بیاورد و افراد سمی را از زندگی خود حذف کند اما بدون هیچ مسیر و برنامه ای گم شده است.