در یه سیاره دور از زمین پادشاهی ای هست که پر از صورت های خندانه. شاهدخت یوکی 12 سالشه و داره وارد دوره احساسی ای از زندگیش میشه. هر روز گریه میکنه، میخنده و بعضی وقتا قلبش از هیجان به وجد میاد. در همین حین در قصر پادشاهی ای زندگی میکنه و روزش پر از وظایف سلطنتیه: مربیش ریرا، ایزانا که مشاور سیاسیشه، رهبر شجاعتش هارولد... و دوست و همراه بچگیش جاشوا. "یوکی! اگر روحیه و شجاعتش رو داشته باشی از پس هر کاری بر میای!"... "نه، دوباره نه! جاشوا، بیشتر مثل نجیب زاده ها رفتار کن!" استلا 17 سالشه و یه سرباز تواناست. با این حال اون همیشه لبخند میزنه. این داستان 2 دختر از 2 سیاره مختلفه.